
به روایت دکتر شهریار عدل
زوزن که در روزگار ما آبادیای جز یک روستای کوچک نیست،،در پنجاه کیلومتری جنوب-جنوب غرب خواف و در حدود 200 کیلومتری به خط مستقیم دقیقا در شرق هرات واقع شده است.در نوشتههای دهههای گذشته، هرگاه از زوزن نام برده میشود بر آغاز سدهء هفتم هـ ق./سیزدهم م. تأکید میگردد؛دورانی که زوزن تحت حکومت ابو بکر بن علی زوزنی، ملک معظّم،بزرگترین فرمانروای آن خطه بوده است9.همو است که با تخریب و یا دستکاری در آثار مذهبی زمان خودش،بنای عظیم مسجد-مدرسهای با شکوه را آغاز نهاد که امروزه بازماندههای آن هنوز سر به آسمان کشیده است ولی با قتل وی،در ماه شوال سال 614 هـ ق./ژانویه 1218 م.10،و رسیدن مغولان در سال 617 ه ق./1220 م.،چرخ چرخید،کار ساختمان مسجد-مدرسه نیمه تمام ماند و زوزن به تدریج اهمیت خود را از دست داد.زوزن،آن شهر کوچک ولی پربار به مرور تبدیل به تلی از ویرانههای درهم ریخته شد و تا روزگار ما در بوتهء فراموشی باقی ماند.
به وجود آمدن،تحول و تکوین زوزن نخستین هنوز در پردهء ابهام باقی مانده است.سوزیا،محلی که آررین مورخ بر سر راه اسکندر به سوی کوشان از آن نام برده،میتوانست نخستین اشاره به آن باشد،ولی این تشخیص مسجل نیست.معدود متخصصان امر،به استثنای یک یا دو نفر آگاه که بقیه از وجود ایشان بیاطلاع بودهاند،بیشتر به طوس میاندیشیدهاند تا به زوزن.البته باید تأکید کرد که اکثریت ایشان زوزن را نمیشناختهاند و بنابراین به هیچ وجه نمیتوانستهاند به امکان دیگری بیندیشند.یکی از گویاترین موارد در این باره،نظر ارنست هرتسفلد (Ernst Herzfeld) است. این دانشمند بزرگ،با این که برای بررسی آثار خرگرد در آن روستا به سر میبرده،از وجود زوزن در چند فرسنگی جنوب خرگرد بیاطلاع مانده و به آنجا نرفته است.به این جهت جای شگفتی نیست اگر او سوزیا را با طوس یکی دانسته بدون این که به جائی دیگر بیندیشد.آن آگاهان نادر شاید دو کس بیشتر نباشند:یکی ج.م. کینیر (J.M.Kinnier) و دیگری ه.ه.ویلسون (H.H.Wilson) . در هر دو حال،شاید به دلیل کمبود در فهرست اعلام کتب ایشان و عدم اشاره در آن فهارس به زوزن است که پیشنهاد ایشان در مورد یکی داستن زوزن و سوزیا بدون بازتاب مانده است.اولی،کینیر،که دستیار سیاسی سرجان ملکم در ایران در طول جنگهای ناپلئونی بود، به یک جمله اکتفا کرده و بدون ذکر دلیل مینویسد که زوزن:«در حال حاضر،بدون اهمیت،سوزیای قدیم است».در مورد نوشتهء شخص دوم،یعنی ویلسون،علاوه بر نقص در فهرست اعلام که در آن نه نامی از طوس برده شده و نه از زوزن و سوزیا،غفلت آلفونس گابریل در کتابشناسی نوشتهاش نیز مزید بر علت شده است.گابریل در کتاب خود از ویلسون و کار او مینویسد ولی در کتابشناسی همان متن به آ.ت.ویلسون A.T.Wilson و کار او را درباره خلیج فارساشاره میکند.به هر حال،در شرایط کنونی شناخت ما از مسئله،جدا از قرابت نام بین زوزن و سوزیا و این که،عطف به متن آررین،سوزیا لاجرم پیش از هرات واقع شده،دلیل محکمی که بتوان زوزن را با سوزیا یکی دانست در دست نیست.البته ناگفته نماند که در علم اللغة امکان تبدیل سوزیا به زوزن کاملا وجود دارد.امید است که با رسیدن سطح کاوش به لایههای پیش از اسلام،این مسئله دست کم تا اندازهای روشن شود.از آنجا که در حال حاضر مرمت بنا به درستی در زوزن دارای اولویت است و پژوهشها نیز بیشتر در جهت شناخت آثار موجود سامان گرفته،چندان فرصتی برای کاوش و شناسایی قشرهای کهن در دست نبوده است ولی میتوان متصور شد که تاکنون در یک نقطه به آثاری از دوران پیش از اسلام برخورد شده است.این بازماندهها عبارت است از سه خشت خام بزرگ(«گبری»)کهزیر یک کف از آجر به اصطلاح«بویهای»بلافاصله در گوشهء جنوب غربی سرداب ایوان غربی(قبله)به دست آمده است(شکل 8،کنار حرف A ).چون تیلههایی که روی کف آجری مذکور پیدا شده قابل انتساب به سدهء چهارم هـ ق./دهم م.است و خشتهای«گبری»نیز از سرداب قدیمیتر است،پس شاید بتوان خشتها را دست کم به پایان دورهء ساسانی نسبت داد.چنانچه در آینده این تاریخگذاری نفی شود، باز هم وجود یک آبادی از دورهء ساسانی در مکان فعلی زوزن محتمل باقی میماند.در حال حاضر لااقل سه نشانهء دیگر شواهدی بر این مدعا است:نخست آن که یک باور کهن منشأ زوزن را به بنای یک آتشکده مربوط میدانسته؛دیگر این که به آفرید پیامبر که به تحریک مغها در سال 131 هـ ق./749 م.به دستور ابو مسلم کشته شد، اهل زوزن بوده(بنابراین لااقل از اواخر عصر ساسانی محلی در این مکان وجود داشته)،و بالاخره،سکههائی از آن دوره به زوزن منتسب است،هرچند که برخی در این انتساب شک کردهاند
تبلیغات
اینجا محل تبلیغات متنی شماست
:: برچسبها:
زوزن ,
به روایت ,
دکتر شهریار عدل ,
مسجد ملک زوزن,
زوزن سیتی,